چشم هایم کمی یاری نمیکردند ، به گمانم باید عینکم را تعویض مینمودم .
به مقصد چشم پزشکی اسنپ گرفتم آدرس چشم پزشکی را به خوبی بلد بودم به اتوموبیل ۱۰ دقیقه ای بیش نبود
درب اتوموبیل را باز کردم و نشستم
راننده مرد جوانی بود با چشمانی که حس خوبی به آدم نمیداد
راننده:چشم پزشکی میری؟چشات ضعیفه؟
من: بله
راننده:میخوای عینک بگیری؟
من:بله
راننده: به دنبال دوا درمون نری ان شاءالله
من: ممنون
دلهره به جانم افتاده بود . راننده مدام خیابان های سر راست و پر رفت و آمد را میپیچید و به فرعی میرفت و برای خودش حرف میزد .من نقشه موبایلش را میدیدم که چگونه از آن منحرف میشود . مدام سخن های ترس آور میزد و چشمانش را از روی آیینه بر نمیداشت
راننده: صورتت پهنه عینک پهن بگیر به صورتت خوشگلتره . باریک نگیری بهت نمیاد
ماشاءالله دختر خوبی هستی
من فقط میخواستم این مسیر پایان یابد. پاسخی نمیدادم ناگهان با صدای بلندی غیر ارادیگفتم:آقا چرا مسیرای اصلی رو ول میکنید فرعی مییرید از همین پل برید اونور پل هست چشم پزشکی . اما بازهم فرعی میرفت تا با چند بار تذکرم بعد از ۳۰ دقیقه به مقصد رسیدم
پول را در ماشین انداختم و دوان دوان از پله های چشم پزشکی بالا رفتم . حالی نداشتم چشمانم سیاهی میرفت . به چشم پزشک رفتم و ویزیت را پرداخت کردم و چشمانم تغییر شماره نداده بود. اما از فریم عینک خسته بودم و آنرا تعویض نمودم . همچنان آن چشمان هیز پرده ذهنم را ترک نمیگفت . آن چشمان لحظه ای آیینه ماشین را ترک نمیکرد . حالم بد بود . عینک جدید هم درمانی نبود . به خوابگاه بازگشتم . موبایلم را باز کردم و دیدم شماره ای قدیمی . یک مزاحم ۴ ساله باز پیدایش شده.روی سیمکارتی جدید ، من برای مزاحمتی که هیچ نقشی در آن نداشته ام کم جور نکشیده ام
خلاصه ی روز یک دختر پاک و مظلوم
کمی خوب باشید . تا حال ما خوب باشد . من هنوز آن چشم های ترسناک از ذهنم کنار نمیرود.
اگر میخواهید بهانه ی ظاهر خویش را بیاورید به خدمتتان عرض کنم که پوشش چادر کاملی داشتم بدون تاری مو و قلمی سرخاب سفیداب
این متن هم بسی متفاوت از مطالب وب بود .میدانم
درباره این سایت